جدول جو
جدول جو

معنی حسن مطلب - جستجوی لغت در جدول جو

حسن مطلب
(حُ نِ مَ لَ)
تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که شاعر یا نثرنگار پس از تمهید مقدمه، شروع بذکر غرض و منظور کند. مانند: ایاک نعبد، و ایاک نستعین. اهدنا... (قرآن 3/1و4). و این موضوع نزدیک به حسن تخلص باشد چنانچه در ’اتقان’ گفته است. و نیز قریب به آن است حسن طلب. و در ’جامع الصنایع’ آرد: حسن طلب آن است که چون چیزی طلب کند، بطریقی طلب کند که به ادب نزدیک بود و با ایهام و لطیفه دلاویز گردد. مانند:
چه حاجتست که مطلوب در میان آرم
زروشنی چو ضمیر تو غیب دان آمد.
و نیز:
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن مطلع
تصویر حسن مطلع
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی نشاط انگیز و مطبوع در بیت اول قصیده یا غزل که از حیث روانی، سلاست، استحکام و واضح بودن معنی موقوف به ذکر شعر ما بعد نباشد و بین دو مصراع نیز تناسب تام باشد برای مثال آمد بهار خرم و آورد خرّمی / وز فرّ نوبهار شد آراسته زمی (منوچهری - ۱۸۳)، براعت مطلع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسن طلب
تصویر حسن طلب
در ادبیات در فن بدیع طلب کردن چیزی از کسی با زبان شیرین و کلمات دلنشین که در مخاطب اثر کند و صورت الحاح و گدایی نداشته باشد، برای مثال شاها ادبی کن فلک بدخو را / گر چشم رسانید رخ نیکو را ی گر گوی خطا کرد به چوگانش زن / ور اسب خطا کرد به من بخش او را (امیرمعزی - ۶۹۱)، براعه الطلب، ادب السؤال
فرهنگ فارسی عمید
(حَ سَ نِ مُ ذَهَْ هَِ)
بغدادی. فرزند استاد قوام الدین بغدادی در فن مذهبی بی نظیر بود. صادقی کتابدار او را تحسین کرده و اخلاق بد او را نکوهش کرده است. (از مجمع الخواص ص 257)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ مَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان رستاق خمین شهرستان محلات، 16هزارگزی خمین. دارای 60 نفر جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ مَ)
نیکی عاقبت. عاقبت بخیر شدن. اشاره به آیۀ قرآن است: طوبی لهم و حسن مآب. (قرآن 29/13).
بخوان تو آیۀ طوبی لهم و حسن مآب.
رجوع به حسن المآب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ خَ)
ظاهراً از خاندان خطیب کرمانی است که در سدۀ دهم تا یازدهم در آن سرزمین شهرت داشته اند. رجوع به ’مزارات کرمان ص 81’ چ سیدمحمد هاشمی و تصحیح حسین کوهی کرمانی و کلمه حسن سبزواری شود. از این مرد کتابی بنام ’ملخص اللغات’ بدست مرحوم دهخدا بوده و از آن در یادداشتهای خود نقل نموده اند و در یک یادداشت در وصف آن گوید: ’ملخص اللغات لغت عربی به فارسی و این کتاب با خردی در غایت اتقان است’. برای اطلاع بیشتر رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَنِ مُ ثَلْ لَ)
ابن حسن مثنی بن حسن سبطبن علی بن ابی طالب است. از فاطمه بنت الحسین. رجوع به حسن مثنی شود. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج 6 ص 321)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ مَ لَ)
حسن مخالص. ظهیرالدین سمرقندی آرد: و از جملۀ بلاغت آن است که تخلص نیکوتر بود و چنان بود که شاعر تکلف کند و بیت مخلص نیکوتر و قوی گوید. (ترجمان البلاغه ص 57)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُطْ طَ لِ)
هبه الله بن محمد بن مطلب، ملقب به ولی الدوله. وزیر خلیفه المستظهر باﷲ. او به سال 499 ه. ق. پس از وفات زعیم الرؤسا ابن جهیر مقام وزارت یافت لکن سپس سلطان محمد بن ملکشاه از اصفهان بخلیفه نامه کرد و عزل او درخواست. و خلیفه کرهاً او را معاف کرد و ابن مطلب بدربار سلطان محمد شد و از آن پس که خوشنودی خاطر سلطان حاصل کرد، خلیفه بار دیگر او را بوزارت برداشت لکن پس از چندی خلیفه بر وی خشم گرفت و او باصفهان گریخت. گویند ابن مطلب مذهب شیعه داشت و بهانۀ محمد بن ملکشاه در تقاضای عزل وی همین امر بود. و ابن الطقطقی را در کتاب الفخری از او حکایتی است. رجوع بدانجا شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مُ هََلْ لَ)
ابن محمد بن هارون بن ابراهیم بن عبدالله مهلبی مکنی به ابومحمد از فرزندان مهلب بن ابوصغره است. وی وزیر معزالدوله آل بویه بود در بصره 291 هجری قمری بزاد و در راه واسط 353 هجری قمری درگذشت و در بغداد بخاک سپرده شد. او راست: ’دیوان الرسائل’ و ’دیوان شعر’و ’الاصول’ در نحو و ’اللغه’ در مخارج حروف. (هدیه العارفین ج 1 ص 270) (زرکلی چ 1 ص 238) (فوات الوفیات)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ طَ لَ)
طلب کردن چیزی را از کسی به کنایت و اشارت پاکیزه، به صورتی که قبح سؤال ظاهر نشود. چنانکه ستودن چیز کسی را پیش مالکش. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به مرآت الخیال ص 118 و نیز رجوع به ترکیبات حسن شود
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ مَ لَ)
تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که آغاز اشعار و قصائد و جملۀ منشآت الفاظ فصیح و جزیل ومعانی بدیع و مناسب حال آورد. کذا فی جامع الصنایع و این بعینه حسن ابتداء است. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به ترجمان البلاغه شود، غیاث الدین رامپوری گوید: حسن مطلع بیت دوم از غزل و قصیده است که بعد از مطلع باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ مُ لَ)
حسن باری تعالی که عدم و تنزل ندارد. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
زیب یله زیبایی خدا که بی کرانه است و کاستی یا نیستی را در آن راه نیست
فرهنگ لغت هوشیار
براعه الطلب: زیبخواست خواستن به گونه ای که در آن نشانه ای از زشتی در یوزگی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن مطلع
تصویر حسن مطلع
زیب آغازی
فرهنگ لغت هوشیار
کشیم کوچک، نوعی پرنده ی آبزی مهاجر
فرهنگ گویش مازندرانی